از پيامبر پرسشهاي بسياري مي شود كه به پاره اي از آنها در آيات قرآن اشاره شده است:
«يسال ايان يوم القيامه. فاذا برق البصر. و خسف القمر. و جمع الشمس و القمر. يقول الانسان يومئذ اين المفر. كلا لاوزر. الي ربك يومئذ المستقر. ينبا الانسان يومئذ بما قدم و اخر...» (1)
از اين رو مي پرسد قيامت كي خواهد بود؟ بگو در آن هنگام كه چشمها از شدت وحشت به گردش درآيد. و ماه بي نور گردد. و خورشيد و ماه جمع شوند. آن هنگام انسان گويد راه فرار كجاست؟ هرگز چنين نيست؛ پناهگاهي وجود ندارد. آن هنگام قرارگاه نهايي تنها به سوي پروردگار توست. و در آن روز انسان را از تمام كارهايي كه از پيش يا پس فرستاده آگاه مي كنند...
«يسالك الناس عن الساعه قل انما علمها عندالله و ما يدريك لعل الساعه تكون قريباً.» (2)
مردم از تو در باره رستاخيز مي پرسند. بگو علم آن فقط نزد خداست و چه مي داني شايد رستاخيز نزديك باشد.
«يسالونك عن الساعه ايان مرساها قل انما علمها عند ربي لا يجليها لوقتها الا هو ثقلت في السماوات و الارض لا تاتيكم الا بغته.» (3)
از تو در باره ي قيامت مي پرسند. وقوع آن چه وقت است؟ بگو علم آن تنها نزدپروردگار من است جز او [هيچ كس] آن را به موقع خود آشكار نمي گرداند [اين حادثه] بر آسمانها و زمين گران است جز ناگهان به شما نمي رسد.
«يسالونك عن الساعه ايان مرساها. فيم انت من ذكراها. الي ربك منتهاها. انما انت منذر من يخشاها. كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشيه او ضحاها.» (4)
در باره ي رستاخيز از تو مي پرسند كه فرارسيدنش چه وقت است. تو را چه به گفت و گو در آن. علم آن با پروردگار توست. تو فقط كسي را كه از آن مي ترسد، هشدار ميدهي. روزي كه آن را مي بينند، گويي كه آنان جز شبي يا روزي درنگ نكرده اند.
«عم يتساءلون. عن النبا العظيم. الذي هم فيه مختلفون. كلا سيعلمون. ثم كلا سيعلمون.» (5)
در باره چه چيز از يكديگر مي پرسند؟ از آن خبر بزرگ كه در باره ي آن با هم اختلاف دارند. نه چنان است، به زودي خواهند دانست. باز هم نه چنان است، به زودي خواهند دانست.
«يسالونك كانك حفي عنها قل انما علمها عندالله و لكن اكثرالناس لا يعلمون.» (6)
از تو مي پرسند گويا تو از [زمان وقوع] آن آگاهي. بگو علم آن تنها نزد خداست، ولي بيشتر مردم نمي دانند.
«يسالونك عن الاهله قل هي مواقيت للناس و الحج و ليس البر بأن تاتوا البيوت من ظهورها و لكن البر من اتقي و اتوا البيوت من ابوابها و اتقوا الله لعكم تفلحون.» (7)
در باره ي هلال ها از تو مي پرسند. بگو آنها گاه شماري براي مردم و حج اند. و نيكي نيست كه از پشت خانه ها درآييد؛ بلكه نيكي آن است كه كسي تقوا پيشه كند و به خانه ها از در آنها درآييد. و از خدا بترسيد؛ باشد كه رستكار گرديد.
«يسالونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير و صد عن سبيل الله و كفر به والمسجد الحرام و اخراج اهله منه اكبر عندالله و الفتنه اكبر من القتل و لا يزالون يقاتلونكم حتي يردوكم عن دينكم ان استطاعوا و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاؤلئك حبطت اعمالهم في الدنيا و الاخره و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون.» (8)
از تو در باره ماهي كه كارزار در آن حرام است مي پرسند. بگو كارزار در آن گناهي بزرگ و بازداشتن از راه خدا و كفر ورزيدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام [=حج] و بيرون راندن اهل آن از آن جا نزد خدا [گناهي] بزرگتر و فتنه [=شرك] از كشتار بزرگ تر است و آنان پيوند با شما مي جنگند تا اگر بتوانند شما را از دين تان برگردانند و كساني از شما كه از دين خود برگردند و در حال كفر بميرند آنان كردارهاي شان در دنيا و آخرت تباه مي شود و ايشان اهل آتش اند و در آن ماندگار خواهندبود.
«يسالونك ماذا ينفقون قل ما انفقتم من خير فللوالدين والاقربين و اليتامي و المساكين و ابن السبيل و ما تفعلوا من خير فان الله به عليم.» (9)
از تو مي پرسند چه چيزي انفاق كنند [و به چه كسي بدهند] بگو: هر مالي انفاق كنيد به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه مانده تعلق دارد و هرگونه نيكي كنيد، البته خدا به آن داناست.
«و يسالونك ماذا ينفقون قل العفو كذلك يبين الله لكم الايات لعلكم تتفكرون. في الدنيا و الاخره.» (10)
و از تو مي پرسند: چه چيزي انفاق كنند. بگو: مازاد [بر نيازمندي خود] را اين گونه خداوند آيات [خود را] براي شما روشن مي گرداند باشد كه در [كار] دنيا و آخرت بينديشيد.
«يسالونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينكم و اطيعوا الله و رسوله ان كنتم مؤمنين.» (11)
[اي پيامبر] از تو در باره غنايم جنگي مي پرسند. بگو: غنايم جنگي اختصاص به خدا و فرستاده [او] دارد پس از خدا پروا داريد و با يكدگير سازش نماييد و اگر ايمان داريد از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد.
«يسالونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما و يسالونك ماذا ينفقون قل العفو كذلك يبين الله لكم الآيات لعلكم تتفكرون. في الدنيا و الاخره.» (12)
در باره شراب و قمار از تو مي پرسند بگو در آن دو گناهي بزرگ و سودهايي براي مردم است و[لي] گناهشان از سودشان بزرگتر است.
«و يسالونك عن اليتامي قل اصلاح لهم خير و ان تخالطوهم فاخوانكم والله يعلم المفسد من المصلح و لو شاء لاعنتكم ان الله عزيز حكيم.» (13)
در باره يتيمان از تو مي پرسند. بگو: به صلاح آنان كار كردن بهتر است و اگر با آنان همزيستي كنيد برادران [ديني] شما هستند و خدا تباهكار را از درستكار باز مي شناسد و اگر خدا مي خواست [در اين باره] شما را به دشوراي مي انداخت آري خداوند توانا و حكيم است.
«و يسالونك عن المحيض قل هو اذي فاعتزلوا النساء في المحيض و لا تقربوهن حتي يطهرن فاذا تطهّرن فاتوهن من حيث امركم الله ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين.» (14)
از تو در باره عادت ماهانه [زنان] مي پرسند. بگو: آن رنجي است پس هنگام عادت ماهانه از [آميزش با] زنان كناره گيري كنيد و به آنان نزديك نشويد، تا پاک شوند پس چون پاك شدند از همان جا كه خدا به شما فرمان داده است، با آنان آميزش كنيد خداوند توبه كاران و پاكيزگان را دوست مي دارد.
«و يسالونك عن الروح قل الروح من امر بي و ما اوتيتم من العلم الا قليلاً.» (15)
در باره روح از تو مي پرسند بگو روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكي داده نشده است.
«و يسالونك عن ذي القرنين قل ساتلو عليكم منه ذكرا.» (16)
از تو درباره ذوالقرينين مي پرسند بگو به زودي چيزي از او براي شما خواهم خواند.
«و يسالونك عن الجبال فقل ينسفها ربي نسفا.» (17)
از تو در باره كوه ها مي پرسند بگو پروردگارم آنها را [در قيامت] ريزريز خواهد ساخت.
«يسالونك ماذا احل لهم قل احل لكم اطيبات و ما علمتم من الجوارح مكلبين تعلمونهن مما علمكم الله فكلوا مما امسكن عليكم واذكروا اسم الله عليه و اتقوا الله ان الله سريع الحساب.» (18)
از تو مي پرسند چه چيزي براي آنان حلال شده است بگو چيزهاي پاكيزه براي شما حلال گرديده و [نيز صيد] حيوانات شكارگر كه شما به عنوان مربيان سگهاي شكاري از آن چه خدايتان آموخته به آنها تعليم داده ايد[براي شما حلال شده است] پس از آن چه آنها براي شما گرفته و نگاه داشته اند بخوريد و نام خدا را برآن ببريد و پرواي خدا بداريد كه خدا زودشمار است.
آن چه بيان گرديد پرسشهايي بود كه مردم از پيامبر داشتند كه در قرآن به آنها پرداخته شده و به گونه اي پاسخ آنها آمده است. در بسياري از آيات، پرسشهايي آمده كه طراح آن پرسشها خداوند متعال است. به مواردي از آن اشاره مي شود.
«يا معشرالجن و الانس الم ياتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتي و ينذرونكم لقاء يومكم هذا قالوا شهدنا علي انفسنا و غرتهم الحياه الدنيا و شهدوا و علي انفسهم انهم كانوا كافرين.» (19)
اي گروه جن و انس آيا از ميان شما فرستادگاني براي شما نيامدند كه آيات مرا بر شما بخوانند و از ديدار اين روزتان به شما هشدار دهند. گفتند: ما به زيان خود گواهي دهيم [كه آري آمدند] و زندگي دنيا فريب شان داد و بر ضد خود گواهي دادند كه آنان كافر بوده اند.
«و قالت اليهود و النصاري نحن ابناءالله و احباؤه قل فلم يعذبكم بذنوبكم بل انتم بشر ممن خلق يغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء ولله ملك السماوات و الارض و ما بينهما و اليه المصير.» (20)
و يهودان و ترسايان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستيم. بگو: پس چرا شما را به [كيفر] گناهان تان عذاب مي كند، بلكه شما [هم] بشريد از جمله كساني كه آفريده است هر كه را بخواهد مي آمرزد و هر كه را بخواهد عذاب مي كند و فرمانروايي آسمانها و زمين و آن چه ميان آن دو مي باشد ازآن خداست و بازگشت [همه] به سوي اوست.
«و اذا سالك عبادي عني فاني قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبو الي و ليؤمنوا بي لعلهم يرشدون.» (21)
هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند[بگو] من نزديكم و دعاي دعا كننده را به هنگامي كه مرا بخواند اجابت مي كنم پس [آنان] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند باشد كه راه يابند.
«اولا يعلمون ان الله يعلم ما يسرون و ما يعلنون.» (22)
آيا نمي دانند كه خداوند آن چه را پوشيده مي دارند و آن چه را آشكار مي كنند مي داند.
«قل أأنتم أعلم أم الله و من أظلم ممن كتم شهاده عنده من الله و ما الله بغافل عما تعملون.» (23)
بگو آيا شما بهتر مي دانيد يا خدا و كيست ستمكارتر از آن كس كه شهادتي از خدا را در نزد خويش پوشيده دارد و خدا از آن چه مي كنيد غافل نيست.
«الم يعلموا ان الله يعلم سرهم و نجواهم و ان الله علام الغيوب.» (24)
آيا ندانسته اند كه خدا راز آنان و نجواي ايشان را مي داند و خدا داناي رازهاي نهاني است.
«الم يعلموا ان الله هو يقبل التوبه عن عباده و ياخذ الصدقات و ان الله هو التواب الرحيم.» (25)
آيا ندانسته اند كه خدا خود بازگشت بندگان خويش را پذيرد و دهشها را ستاند و اين كه خدا آن بازآينده ي مهربان است.
«الم يعلم بان الله يري.» (26)
مگر ندانسته كه خدا مي بيند.
«ايحسب ان لم يره احد.» (27)
آيا پندارد كه هيچ كس او را نديده است.
«ايحسب ان لن يقدر عليه احد.» (28)
آيا پندارد كه هيچ كس هرگز براو دست نتواند يافت.
«الم نجعل له عينين. و لسانا و شفتين. و هديناه النجدين.» (29)
آيا دو چشمش نداده ايم؟ و زباني و دو لب؟ و هردو راه [خير و شر] را بدو نموديم؟
«الفجر. وليال عشر. الشفع و الوتر. والليل اذا يسر. هل في ذلك قسم لذي حجر.» (30)
سوگند به سپيده دم. و به شبهاي دهگانه. و به جفت و تاق. و به شب وقتي سپري شود. آيا در اين براي خردمند [نياز به] سوگندي [ديگر] است.
«افلا ينظرون الي الابل كيف خلقت. و الي السّماء كيف رفعت. و الي الجبال كيف نصبت. و الي الارض كيف سطحت.» (31)
آيا به شتر نمي نگرند كه چگونه آفريده شده. و به آسمان كه چگونه بر افراشته شده. و به كوه ها كه چگونه برپا داشته شده. و به زمين كه چگونه گسترده شده است.
«قبل الانسان ما اكفره. من اي شيء خلقه. من نطفه خلقه فقدره.» (32)
كشته باد انسان چه ناسپاس است. او را از چه چيز آفريده است. از نطفه اي خلقش كرد و اندازه مقررش بخشيد.
«اانتم اشد خلقا ام السماء بناها. رفع سمكها فسواها. و اغطش ليلها و اخرج ضحاها. والأرض بعد ذلك دحاها. اخرج منها ماءها و مرعاها. والجبال ارساها. متاعاً لكم و لانعامكم.» (33)
آيا آفرينيش شما دشوارتر است يا آسماني كه [او] آن را برپا كرده است. سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين] درست كرد. و شبش را تيره و روزش را آشكار گردانيد. و پس از آن زمين را با غلتانيدن گسترد. آبش و چراگاه اش را از آن بيرون آورد. و كوه ها را لنگر آن گردانيد.[تاوسيله] استفاده براي شما و دامهايتان باشد.
«الم نجعل الارض مهادا. و الجبال اوتادا. و خلقناكم ازواجا. و جعلنا نومكم سباتا. و جعلنا الليل لباسا. و جعلنا النهار معاشا. و بنينا فوقكم سبعا شدادا. و جعلنا سراجا و هاجا...» (34)
آيا زمين را گهواره اي نگردانيديم. كوه ها را [چون] ميخهايي [نگذاشتيم]. شما را جفت آفريم. خواب شما را [مايه] آسايش گردانيديم. شب را [براي شما] پوششي قرار داديم. و روز را [براي] معاش [شما] نهاديم. و بر فراز شما هفت[آسمان] استوار بنا كرديم. و چراغي فروزان گذارديم...
«كيف تكفرون بالله و كنتم امواتا فأحيا كم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون.» (35)
چگونه خدا را منكريد با آن كه مردگاني بوديد و شما را زنده كرد باز شما را مي ميراند[و] باز زنده مي كند[و] آن گاه به سوي او بازگردانده مي شويد.
«الم تعلم ان الله له ملك السماوات و الارض و مالكم من دون الله من ولي ولا نصير.» (36)
مگرندانستي كه فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خداست و شما جز خدا سرور و ياوري ندارد.
«من ذاالذي يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له اضعافا كثيره و الله يقبض ويبسط و اليه ترجعون.» (37)
كيست آن كس كه به [بندگان] خدا وام نيكويي دهد تا [خدا] آن را براي او چند برابر بيفزايد و خداست كه [در معيشت بندگان] تنگي و گشايش پديد مي آورد و به سوي او باز گردانده مي شويد.
«افغير دين الله يبغون وله اسلم من في السماوات و الارض طوعا و كرها و اليه يرجعون.» (38)
آيا جز دين خدا را مي جويند با آن كه هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه سربه فرمان او نهاده است و به سوي او بازگردانيده مي شويد.
«الم تر الي الذين يزكون انفسهم بل الله يزكي من يشاء و لايظلمون فتيلا.» (39)
آيا به كساني كه خويشتن را پاك مي شمارند ننگريسته اي [چنين نيست] بلكه خداست كه هر كه را بخواهد پاك مي گرداند و به قدر نخ روي هسته خرمايي ستم نمي بينند.
«يا ايها الناس اذكروا نعمت الله عليكم هل من خالق غيرالله يرزقكم من السماء و الأرض لا اله الا هوفاني توفكون.» (40)
اي مردم نعمت خدا را بر خود ياد كنيد آيا غير از خدا آفريدگاري است كه شما را از آسمان و زمين روزي دهد؟ خدايي جز او نيست پس چگونه انحراف مي يابيد.
«الم يروا كم اهلكنا من قبلم من قرن مكناهم في الأرض ما لم نمكن لكم و ارسلنا السماء عليهم مدرارا و جعلنا الانهار تجري من تحتهم فاهلكناهم بذنوبهم و انشانا من بعدهم قرنا آخرين.» (41)
آيا نديده اند كه پيش از آنان چه بسيار امتها را هلاك كرديم [امتهايي كه] در زمين به آنان امكاناتي داديم كه براي شما آن امكانات را فراهم نكرده ايم و [بارانهاي] آسمان را پي در پي بر آنان فرو فرستاديم و رودبارها از زير [شهرهاي آنان روان ساختيم پس ايشان را به [سزاي] گناهان شان هلاك كرديم و پس از آنان نسلهاي ديگري پديد آورديم.
«قل هل يستوي الاعمي والبصر؟» (42)
بگو آيا نابينا و بينا برابرند؟
«هل تستوي الظلمات والنور» (43)
آيا تاريكي ها و روشنايي برابرند؟
«مثل الفريقين كالاعمي و الاصم و البصير و السميع هل يستويان مثلا.» (44)
مثل اين دو گروه چون نابينا و كر [در مقايسه] با بينا و شنواست آيا در مثل يكسان اند پس آيا پند نمي گيريد.
«قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين انما يتدكر اولوا الالباب.» (45)
بگو آيا كساني كه مي دانند و كساني كه نمي دانند يكسان اند تنها خردمندانند كه پند پذيرند.
«مثل الفريقين كالاعمي و الاصم و البصير و السميع هل يستويان مثلا افلا تذكرون.» (46)
مثل اين دو گروه چون نابنيا و كر [در مقايسه] با بينا و شنواست آيا در مثل يكسان اند پس آيا پند نمي گيرند.
«امن هو قانت آناء الليل ساجداً و قائماً يحذر الاخره و يرجو رحمه ربه.» (47)
آيا چنين كسي بهتراست يا آن كسي كه او را در طول شب در سجده و قيام و اطاعت [خدا] مي كند [و] از آخرت مي ترسد و رحمت پروردگارش را اميد دارد.
«اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون.» (48)
آيا مردم را به نيكي فرمان مي دهيد و خود را فراموش مي كنيد با اين كه شما كتاب [خدا] را مي خوانيد آيا [هيچ] نمي انديشيد.
«اجعلتم سقايه الحاج و عماره المسجدالحرام كمن آمن بالله واليوم الاخر و جاهد في سبيل الله و لايستوون عندالله والله لا يهدي القوم الظالمين.» (49)
آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد كردن مسجدالحرام را همانند [كار] كسي پنداشته ايد كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد مي كند [نه اين دو] نزد خدا يكسان نيستند و خدا بيدادگران را هدايت نخواهد كرد.
«افمن اسس بنيانه علي تقوي من الله و رضوان خيرام من اسس بنيانه علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنم و الله لايهدي القوم الظالمين.» (50)
آيا كسي كه بنياد [كار] خود را بر پايه تقوا و خشنودي خدا نهاده بهتر است يا كسي كه بناي خود را بر لب پرتگاهي مشرف به سقوط پي ريزي كرده و با آن در آتش دوزخ فرو مي افتد و خدا گروه بيداگران را هدايت نمي كند.
«قل هل من شركائكم من يبدا الخلق ثم يعيده قل الله يبدا الخلق ثم يعيده فاني توفكون.» (51)
بگو آيا از شريكان شما كسي هست كه آفرينش را آغاز كند و سپس آن را برگرداند. بگو خداست كه آفرينش را آغاز مي كند و باز آن را بر مي گرداند پس چگونه [از حق] باز گردانيده مي شويد.
«قل ارايتكم ان اتاكم عذاب الله بغته او جهره هل يهلك الا القوم الظالمون.» (52)
بگو در نظر شما اگر عذاب خدا ناگهان يا آشكارا به شما برسد آيا جز گروه ستمگران [كسي] هلاك خواهد شد؟
«من اظلم ممن افتري علي الله كذبا او كذب بآياته انه لايفلح الظالمون.» (53)
كيست ستمكارتر از آن كسي كه برخدا دروغ بسته، يا آيات او را تكذيب نموده، بي ترديد ستمكاران رستگار نمي شوند.
«و اذا الموؤوده سئلت. باي دنب قتلت.» (54)
پرسند چو زان دخترك زنده به گور. به كدامين گناه كشته شده است.
«ارايت الذي ينهي. عبدا اذا صلي.» (55)
آيا ديدي آن كسي را كه باز مي داشت؛ بنده اي را آن گاه كه نماز مي گزارد.
«ارايت ان كان علي الهدي. او امر بالتقوي.» (56)
چه پنداري اگر او بر هدايت باشد؟ يا به پرهيزگاري وادارد [براي او بهتر نيست].
«ارايت ان كذب و تولي.» (57)
آيا چه پنداري اگر تكذيب كند و روي برگرداند.
«افتطمعون ان يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون.» (58)
آيا طمع داريد كه [اينان] به شما ايمان بياورند با آن كه گروهي از آنان سخنان خدا را مي شنيدند سپس آن را بعد از فهميدنش تحريف مي كردند و خودشان هم مي دانستند.
«قل اتعبدون من دون الله ما لا يملك لكم ضرا و لا نفعا و الله هو السميع العليم.» (59)
بگو آيا غير از خدا چيزي را كه اخيتار زيان و سود شما را ندارد مي پرستيد و حال آن كه خداوند شنواي داناست.
«و ما لكم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء والولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القريه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليا واجعل لنا من لدنك نصيرا.» (60)
و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و كودكان مستضعف نمي جنگيد، همانان كه مي گويند پروردگارا ما را از اين شهري كه مردمش ستم پيشه اند، بيرون ببر و از جانب خود براي ما سرپرستي قرار ده و از نزد خويش ياوري براي ما تعيين فرما.
«الم تر الي الذين ليل لهم كفوا ايديكم و اقيموا اصلاه و اتوا الزكاه فلما كتب عليهم القتال اذا فريق منهم يخشون الناس كخشيه الله او اشد خشيه و قالوا ربنا لم كتبت علينا القتال لولا اخرتنا الي اجل قريب قل متاع الدنيا قليل والاخره خير لمن اتقي و لاتظلمون فتيلا.» (61)
آيا نديدي كساني را كه به آنان گفته شد [فعلاً] دست [از جنگ] بداريد و نماز بر پا كنيد و زكات بدهيد و[لي] همين كه كارزار بر آنان مقرر شد بناگاه گروهي از آنان از مردم [=مشركان مكه] ترسيدند، مانند ترس از خدا يا ترسي سخت تر و گفتند: پروردگارا چرا بر ما كارزار مقرر داشتي، چرا ما را تا مدتي كوتاه مهلت ندادي. بگو: برخورداري [از اين] دنيا اندك و براي كسي كه تقوا پيشه كرده آخرت بهتر است و [درآن جا] به قدر نخ هسته ي خرمايي بر شما ستم نخواهد شد.
«افلا يتدبرون القرآن و لوكان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا» (62)
آيا در [معاني] قرآن نمي انديشند اگر از جانب غير خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسياري مي يافتند.
«فما لكم في المنافقين فئتين و الله اركسهم بما كسبوا اتريدون ان تهدوا من اضل الله و من يضلل الله فلن تجد له سبيلا.» (63)
شما را چه شده است كه در باره منافقان دو دسته شده ايد با اين كه خدا آنان را به [سزاي] آن چه انجام داده اند سرنگون كرده است آيا مي خواهيد كسي را كه خدا در گمراهي اش وانهاده است به را آوريد و حال آن كه هركه را خدا در گمراهي اش وانهد، هرگز راهي براي [هدايت] او نخواهي يافت.
«و من احسن دينا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن و اتبع مله ابراهيم حنيفا و اتخذالله ابراهيم خليلا.» (64)
و دين چه كسي بهتر است از آن كسي كه خود را تسليم خدا كرده و نيكوكار است و از آيين ابراهيم حق گرا پيروي كرده است و خدا ابراهيم را دوست گرفت.
«ايود احدكم ان تكون له جنه من نخيل و اعناب تجري من تحتها الانهار له فيها من كل الثمرات و اصابه الكبر وله ذريه ضعفاء فاصابها اعصار فيه نار فاحترقت كذلك يبين الله لكم الآيات لعلكم تتفكرون.» (65)
آيا كسي از شما دوست دارد كه باغي از درختان خرما و انگور داشته باشد كه زير آنها نهرها روان است، و براي او در آن [باغ] از هرگونه ميوه اي [فراهم] باشد، و در حالي كه او را پيري رسيده و فرزنداني خردسال دارد، [ناگهان] گردبادي آتشين بر آن [باغ] زند و [باغ يكسر] بسوزد؟ اين گونه، خداوند آيات [خود] را براي شما روشن مي گرداند، باشد كه شما بينديشيد.
«قل اونبئكم بخير من ذلكم للذين اتقوا عند ربهم جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و ازواج مطهره و رضوان من الله و الله بصير بالعباد.» (66)
بگو آيا شما را به بهتر از اينها خبر دهم براي كساني كه تقوا پيشه كرده اند، نزد پروردگارشان باغهايي است كه از زير [درختان] آنها نهرها روان است در آن جاودانه بمانند و همسراني پاكيزه و [نيز] خشنودي خدا [را دارند] و خداوند به [امور] بندگان [خود] بيناست.
«ام حسبتم ان تدخلوا الجنةه و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و يعلم الصابرين.» (67)
آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مي شويد بي آن كه خداوند جهادگران و شكيبايان شما را معلوم بدارد.
«فلا اقتحم القبه. و ما ادراك ما العقبه. فك رقبه. او اطعام في يوم ذي مسغبه.» (68)
و تو چه داني كه آن گردنه [سخت] چيست؟ بنده اي را آزاد كردن. يا در روز گرسنگي طعام دادن.
«الم تركيف فعل ربك بعاد. ارم ذات العماد. التي لم يخلق مثلها في البلاد.» (69)
مگر ندانسته اي كه پروردگارت با عاد چه كرد. با عمارات ستون دار ارم. كه مانندش در شهرها ساخته نشده بود.
«الا يظن اولئك انهم مبعوثون. ليوم عظيم.» (70)
مگر آنان گمان نمي دارند كه برانگيخته خواهد شد. [در] روزي بزرگ.
«فاين تذهبون.» (71)
پس به كجا مي رويد.
پرسش از ايمان التقاطي:
«افتومنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض فما جزاء من يفعل ذلك منكم الا خزي في الحياه الدنيا و يوم القيامه يردون الي اشد العذاب و ما الله بغافل عما تعملون.» (72)
آيا شما به پاره اي از كتاب [تورات ] ايمان مي آوريد و به پاره اي كفر مي ورزيد. پس جزاي هر كس از شما كه چنين كند جز خواري در زندگي دنيا چيزي نخواهد بود و روز رستاخيز ايشان را به سخت ترين عذابها باز برند و خداوند از آن چه مي كنيد غافل نيست.
«الم تر الي الذين اوتوا نصيبا من الكتاب يومنون بالجبت و الطاغوت و يقولون للذين كفروا هؤلاء اهدي من الذين آمنوا سبيلا.» (73)
آيا كساني را كه از كتاب [آسماني] نصيبي يافته اند، نديده اي كه به جبت و طاغوت ايمان دارند و در باره كساني كه كفر ورزيده اند مي گويند اينان از كساني كه ايمان آورده اند را يافته ترند.
«الم تر الي الذين يرعمون انهم امنوا بما انزل اليك و ما انزل من قبلك يريدون ان يتحاكموا الي الطاغوت و قد امروا ان يكفروا به و يريد الشيطان ان يضلهم ضلالاً بعيدا.» (74)
آيا نديده اي كساني را كه مي پندارند به آن چه به سوي تو نازل شده و [به] آن چه پيش از تو نازل گرديده ايمان آورده اند [با اين همه] مي خواهند داوري ميان خود را به سوي طاغوت ببرند، با آن كه قطعاً فرمان يافته اند كه بدان كفر ورزند و[لي] شيطان مي خواهد آنان را به گمراهي دوري دراندازد.
«قل اي شيء اكبر شهاده قل الله شهيد بيني و بينكم و اوحي الي هذا القران لانذركم به و من بلغ ائنكم لتشهدون ان مع الله آلهه اخري قل لا اشهد قل انما هواله واحد انني بريء مما تشركون.» (75)
بگو گواهي چه كسي از همه برتر است؟ بگو خدا ميان من و شما گواه است و اين قرآن به من وحي شده تا به وسيله آن شما و هر كس را [كه اين پيام به او] برسد هشدار دهم. آيا واقعاً شما گواهي مي دهيد كه در جنب خدا خدايان ديگر است. بگو من گواهي نمي دهم. بگو: او تنها معبودي يگانه است و بي ترديد من از آن چه شريك [او] قرار مي دهيد بيزارم.
پرسش از اثر گذاري مرگ و قتل پيامبر در ايمان پيروان:
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضرالله شيئا و سيجزي الله الشاكرين.» (76)
و محمد جز فرستاده اي كه پيش از او [هم] پيامبراني [آمده و] گذشتند نيست. آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود برمي گرديد و هركس از عقيده خود بازگردد. هرگز، هيچ زياني به خدا نمي رساند و به زودي خداوند سپاسگزاران را پاداش مي دهد.
«افحكم الجاهليه يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون.» (77)
آيا خواستار حكم جاهليت اند و براي مردمي كه يقين دارند، داوري چه كسي از خدا بهتراست.
1. قيامت ، 6-13.
2. احزاب، 63
3. اعراف، 187
4. نارعات،42-46.
5. نبأ،1-2.
6. اعراف،187
7. بقره، 189
8. بقره، آيه 217.
9. بقره، آيه 215.
10. بقره، 219
11. انفال، 1
12. بقره، 219.
13. بقره، 220.
14. بقره، 222
15. اسرا، 85
16. كهف، 83.
17. طه،105.
18. مائده،4
19. انعام،130
20. مائده، 18.
21. بقره، 186
22. بقره، 77
23. بقره، 140
24. توبه، 78.
25. توبه،104
26. علق،14
27. بلد، 7.
28. بلد،5.
29. بلد، 8-11
30. فجر،5
31. غاشيه، 17-20.
32. عبس،18.
33. نازعات،27
34. نبأ،6-13
35. بقره، 28.
36. بقره،107.
37. بقره،245
38.آل عمران،83.
39. نسا،49.
40. فاطر،3.
41. انعام،6
42. رعد،16
43. رعد،16.
44. هود،24.
45. زمر،9
46. هود،24
47. زمر،9.
48. بقره،44.
49. توبه،19
50. توبه،109
51. يونس،34.
52. انعام،47.
53. انعام،21
54. تكوير،9
55. علق،9و10.
56. علق،11-12.
57.علق، 13
58.بقره،75
59. مائده،76.
60. نسا،75.
61. نسا،77
62. نسا،82
63. نسا،88.
64. نسا،125.
65. بقره،266
66.آل عمران،15
67. آل عمران، 142
68.بلد،12-14.
69. فجر، 6.
70. مطففين،4و5
71.تكوير، 26
72.بقره،85
73. نسا، 51
74. نسا،60
75. انعام، 19
76.آل عمران،144
77. مائده،50